نیامدی ، سر ِ این غصه باز می ماند نگاه منتظرم در حجاز می ماند نیامدی ، سر عُمرم فرود آمده لیک در آرزوی تو سر ، بر فراز می ماند هنوز ناز تو را می خرند ملت ِعشق دل رمیده ی ما ، در نیاز می ماند دلی که سمت غم ات عاشقانه مایل شد دچار ِ دائم ِ سوز و گداز می ماند همین که چشم تو رنگی ز آسمان دارد همین که عمق نگاهت به راز می ماند- برای عاشقی و دل سپردنم کافی است به لوح زندگی این امتیاز ، می ماند بیا که بی تو بهارم نمی رسد از راه بیا که بی تو زمستان دراز می ماند ( رضا محمدصالحی)